×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

13 rah baraye kontorole asabaniyat dar mohite kar

mohite kar va asabaniyat

شعر

 

در خلوت دلم ، در همنشینی با غمها ببین که چگونه میریزد اشک از این چشمها
این چشمهای خیس ، همان چشمهاییست که تو خیره به آن بودی در لحظه دیدار
میفهمی معنای دلتنگ شدن را ، میفهمی معنی انتظار را ؟
نه ! دلتنگی آن نیست که مرا اینگونه محکوم به سکوت کرده است
انتظار آن نیست که اینگونه مرا محکوم به بیقراری کرده است
خیالی نیست ، من همچنان با خیال تو سر میکنم پس بیخیال . . .
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار همچنان من دیوانه دیوانه ات باشم
مزاحم خلوتم نشو ، اگر مرا میخواهی سد راه اشکهایم نشو . . .
بگذار آرام شوم ، بگذار هر چه غم در دلم انباشته ، خالی شود . . .
این همان راهیست که هم تو خواستی در آن باشی
و هم من خواستم تا آخرش با تو بمانم
پس چرا به بیراهه میروی ، چرا مرا جا گذاشتی و برای خودت میروی ؟
مرحبا ، تو دیگر کیستی ، دست هر چه بی وفاست را از پشت بستی . . .
خودم میدانم بد دردیست عاشقی و همچنان بیمارم ، تا کجا میخواهی بمانی ؟
تا هر جا باشی من نیز میمانم . . .
عشق من هر از گاهی به یادم باشی بد نیست ،
هر از گاهی هوای مرا داشته باشیجرم نیست
چه کنم ، دلم دیوانه ی توست ، هوایش
  را داشته باش که
دلم تمام دلخوشی اش به توست
. . .

سه شنبه 25 بهمن 1390 - 10:05:42 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 21 اسفند 1390   7:43:32 AM

http://soha01.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 13 اسفند 1390   8:07:39 PM

سلام وبلاگ خوب و زیبائی دارین ممنونم خانه
فروغ فرخزاد
عصیان
عصیان ِ خدا
گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد می کردم
سکهٔ خورشید را در کورهٔ ظلمت رها سازند
خادمان باغ دنیا را ز روی خشم می گفتم
برگِ زرد ماه را از شاخهٔ شبها جدا سازند


نیمه شب در پرده های بارگاه کبریای خویش
پنجهٔ خشم خروشانم جهان را زیر و رو می ریخت
دستهای خسته ام بعد از هزاران سال خاموشی
کوه ها را در دهان ِ باز دریاها فرو می ریخت


می گشودم بند از پای هزاران اختر تبدار
می فشاندم خون آتش در رگ خاموش جنگلها
می دریدم پرده های دود را تا در خروش باد
دختر آتش برقصد مست در آغوش جنگلها


می دمیدم در نی افسونی باد شبانگاهی
تا ز بستر رودها ، چون مارهای تشنه ، برخیزند
خسته از عمری به روی سینه ای مرطوب لغزیدن
در دل مردابِ تار آسمان شب فرو ریزند


بادها را نرم می گفتم که بر شط ِ تبدار
زورق سرمست عطر سرخ گلها را روان سازند
گورها را می گشودم تا هزاران روح سرگردان
بار دیگر ، در حصار جسمها ، خود را نهان سازند


گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد می کردم
آب کوثر را درون کوزهٔ دوزخ بجوشانند
مشعل سوزنده در کف ، گلهٔ پرهیزکاران را
از چراگاه بهشت سبز ِ تَردامن برون رانند


خسته از زهد خدایی ، نیمه شب در بستر ابلیس
در سراشیب خطایی تازه می جستم پناهی را
می گزیدم در بهای تاج زرین خداوندی
لذت تاریک و درد آلود ِ آغوش ِ گناهی را

http://www.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 10 اسفند 1390   6:12:20 PM

گر کار فلک بر عدل سنجیده بدی // احوال فلک جمله پسندیده بدی // ور عدل بدی بکارها در گردون // کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی   

http://azarbayjan.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 9 اسفند 1390   11:19:38 AM

http://www.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 9 اسفند 1390   10:56:23 AM

دنيا همه هيچ و اهل دنيا همه هيچ

اي هيچ زبهر هيچ به هيچ نپيچ

http://www.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 9 اسفند 1390   10:54:07 AM

سلام.زيبا و دلنشين بود.ارزو ميكنم همسشه اين ذوق هنري در شما روشن بمونه.

ali

alinore

http://roholaha.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 8 اسفند 1390   11:17:02 PM

09378314817

ali

alinore

http://roholaha.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 8 اسفند 1390   11:18:00 PM

    سلام قشنگ بود ولی فکرکنم عشقهای پاک دیگه کم شده چون انسانها عشق رابا شهوت اشتباه گرفتندودارندمفهوم عشق راخراب میکنند.مرسی  

http://www.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 2 اسفند 1390   6:19:30 PM

salam khobin kheili ziba va manadar bod .mitonam be shoma pishnahade dosty bedam haminja

?

http://15751606158715751606.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 30 بهمن 1390   3:50:14 PM

وبلاگتون زيباست براتون ارزوي موفقيت دارم

http://www.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 29 بهمن 1390   10:11:33 PM

khili ghashang bud merc

http://www.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 29 بهمن 1390   1:43:39 PM

سلام

ميداني عشق چيست

صداقت  راستي   درستي پاك بودن چون اشك چشم  بي ريا بر جفت خود  خلاصه شدن در او وغرق شدن در وجودش  بي او نتواني زيست  طپش قلبت با نفسهاي اوست  اين منم كه ميگوم بي عشق زندگي فناست چون اكنون من فنا شده ام كو دستي كه بگيرد دستم  اغوش گرمي سرم را در ان اغوش بگذارم وحاليكه دستانش حلقه بر گردنم شده هاي هاي گريه كنم  واز دوست داشتن بگويم

http://www.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 27 بهمن 1390   3:09:31 AM

سلام دوست من. شب بخیر. مثل اینکه شما هم بی خوابین. بهرحال خوشحال شدم بازم زیارتتون کردم.  

ali

aliahmadi

ارسال پيام

سه شنبه 25 بهمن 1390   8:10:55 PM

کُشتن سکوت

سکوت گشت و مرا رنج بیقراری  کُشت

فضای خلوت مارا   به تکسـواری کُشت

 

نوای حنجره ام را اســــیر زمزمه ساخت

به تیر وسوسه بست و به عذر و زاری کُشت

 

ببین که حیله دوران وفـــــــا به دار کشید

خدای سلسله ها را جفا به خواری کُشت

 

حریر فصل بهاران نهان و درد که باز

نگاه عـــــاشق مارا ز بی بهاری کُشت

 

کجاست همنفس دل که غصه بستاند

و انتظار مـــــرا غم چرا بیاری کُشت ؟

 

http://kiarash.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 25 بهمن 1390   12:57:09 PM