×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

13 rah baraye kontorole asabaniyat dar mohite kar

mohite kar va asabaniyat

شعر دیگر از فروغ فرخزاد

عاشقانه

 

 

 

اي شب از روياي تو رنگين شده

سينه از عطر توام سنگين شده

اي به روي چشم من گسترده خويش

شاديم بخشيده از اندوه بيش

همچو باراني كه شويد جسم خاك

هستيم ز آلودگيها كرده پاك

 

اي تپش‌هاي تن سوزان من

آتشي در سايه مژگان من

اي ز گندمزارها سرشارتر

اي ز زرين شاخه‌ها پربارتر

اي در بگشوده بر خورشيدها

در هجوم ظلمت ترديدها

با تو ام ديگر ز دردي بيم نيست

هست اگر، جز درد خوشبختيم نيست

 

اين دل تنگ من و اين بار نور ؟

هاي هوي زندگي در قعر گور ؟

 

اي دو چشمانت چمنزاران من

داغ چشمت خورده بر چشمان من

پيش از اينت گر كه در خود داشتم

هر كسي را تو نمي‌انگاشتم

 

 درد تاريكيست درد خواستن

رفتن و بيهوده خود را كاستن

سر نهادن بر سيه دل سينه‌ها

سينه الودن به چرك كينه‌ها

در نوازش، نيش ماران يافتن

زهر در لبخند ياران يافتن

زر نهادن در كف طرارها

گم شدن در پهنه بازارها

 

آه، اي با جان من آميخته

اي مرا از گور من انگيخته

چون ستاره، با دو بال زرنشان

آمده از دوردست آسمان

از تو تنهاييم خاموشي گرفت

پيكرم بوي هم‌آغوشي گرفت

جوي خشك سينه‌ام را آب تو

بستر رگهام را سيلاب تو

 

در جهاني اينچنين سرد و سياه

با قدمهايت قدمهايم براه

 

اي به زير پوستم پنهان شده

همچو خون در پوستم جوشان شده

گيسويم را از نوازش سوخته

گونه‌هام از هرم خواهش سوخته

آه، اي بيگانه با پيراهنم

آشناي سبزه‌زاران تنم

آه، اي روشن طلوع بي‌غروب

آفتاب سرزمين‌هاي جنوب

آه، آه اي از سحر شاداب‌تر

از بهاران تازه‌تر  سيراب‌تر

عشق ديگر نيست اين ، اين خيرگيست

چلچراغي در سكوت و تيرگيست

عشق چون در سينه‌ام بيدار شد

از طلب پا تا سرم ايثار شد

 

اين دگر من نيستم ، من نيستم

حيف از آن عمري كه با �من� زيستم

اي لبانم بوسه‌گاه بوسه‌ات

خيره چشمانم به راه بوسه‌ات

اي تشنج‌هاي لذت در تنم

اي خطوط پيكرت پيراهنم

آه... مي‌خواهم كه بشكافم ز هم

همچو ابري اشك ريزم هاي هاي

 

اين دل تنگ من و اين دود عود ؟

در شبستان، زخمه‌هاي چنگ و رود ؟

اين فضاي خالي و پروازها ؟

اين شب خاموش و اين آوازها ؟

 

اي نگاهت لاي لاي سحر بار

گاهوار كودكان بي‌قرار

اي نفسهايت نسيم نيم‌خواب

شسته از من لرزه‌هاي اضطراب

خفته در لبخند فرداهاي من

رفته تا اعماق دنياهاي من

 

اي مرا با شور شعر آميخته

اين‌همه اتش به شعرم ريخته

چون تب عشقم چنين افروختي

لاجرم شعرم به آتش سوختي.

شنبه 8 بهمن 1390 - 5:31:08 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 25 بهمن 1390   10:08:00 AM

خوبه ولي چرا فقط از فروغ؟

http://www.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 23 بهمن 1390   4:23:49 PM

mr30 golam ziba bud

http://hamid_reza.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 22 بهمن 1390   2:41:33 AM

مرسی

http://pakbakhteh-ashegh.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 14 بهمن 1390   2:07:24 PM

آه , ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
هيچ درعمق دو چشم خامشم
   راز اين ديوانگی را خوانده ای ؟
 
هيچ ميدانی که من در قلب خويش
نقشی از عشق تو پنهان داشتم ؟
هيچ ميدانی کز اين عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم ؟
 
گفته اند آن زن زنی ديوانه است
کز لبانش بوسه آسان ميدهد
آری , اما بوسه از لبهای تو
بر لبان مرده ام جان ميدهد
 
هرگزم در سر نباشد فکر نام
 اين منم کاينسان ترا جويم بکام
خلوتی ميخواهم و آغوش تو 
خلوتی ميخواهم و لبهای جام
 
فرصتی تا بر تودور از چشم غير
ساغری از بادهء هستی دهم
بستری ميخواهم از گلهای سرخ
 تا در آن يکشب ترا مستی دهم
 
آه , ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
اين کتابی بی سرانجامست و تو
صفحهء کوتاهی از آن خوانده ای
 
فروغ فرخزاد                                
تهران - 25 اسفند 1333 

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 14 بهمن 1390   1:00:10 AM